-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 00:53
سلام نه انگار شما هم مثل خودم تو اسمون یه دونه ستاره هم ندارید نه؟ هیچکس اشنا نداشت اصفهان؟ من که دیگه خودم رو سپردم دست خدا. اپ بعدی از زندان زنان خواهد بود بند مالی البته اگه زندانهایه ایران اینقدر پیشرفته باشه کاش رفته بودم موهامو رنگ کرده بودم معلوم نیست چند سال اون تو باشم حداقل در بدو ورود خوش تیپ باشم ای بابا....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 00:42
سلام برام دعا کنید دارم شنبه میرم اصفهان تو رو خدا اگه کسی کله گنده ای تو اصفهان سراغ داره من و بهش معرفی کنه من خیلی کارم گیر افتاده. ممول
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1386 15:16
دلم برای نگاهش دوباره لک زده است وبی خیال که عمری به من کلک زده است قمارعشق و این همه شکست تکراری دوباره بی بی دل را حریف تک زده است عجیب علت جیغ مرا نمی فهمد خودش به زخم سکوت لبم نمک زده است ولم کنید که دیگر نمی توان خفه کرد کسی که حرف دلش را به قاصدک زده است خیلی خوشگله از وبلاگه وقتی برای مستی اسبها دزدیدم کلی چیز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1386 12:57
برگردون عمر رفته رو حتی واسه یه ثانبیه دلخوش کنم حتی دروغ از من مگه چی باقیه؟ دلم واسش تنگ شده با این که خیلی بیمعرفته از اون کامنتی که گذاشت خیلی دل شکسته شدم اما اینطور که معلومه هیچی نمیتونه باعث بشه دوستش نداشته باشم ۵شنبه هفته پیش تولدش بود بهش زنگ زدم صدایه عزیزش رو هم شنیدم اما... دوستت دارم حتی اگه دفعه دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 اردیبهشتماه سال 1386 12:28
سلام اینجا اوضاع روبراه کلی حرف و تعریف دارم واستون که باشه وقتی برگشتم. ماچ ماچ ماچ ممول
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 23:00
سلام من حالم خوبه فقط نگرانم. هیچیم نیست. کامنت یارو داشتید؟(تو چرا اینقدر بیچاره ای؟ ادم دلش برات میسوزه هم بدبختی هم بیچاره. فکر نمیکردم به نوشتن ادامه بدی این همه واسه من پشت تلفن حرف از نفرتت میزنی بعد مییای اینجا مینویسی که چقدر ضعیفی. ببین دیگه هم دلم نمیخواهد از خانمم اینجا اسم ببری دوست ندارم قبل از اینکه دهنت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 00:13
هنوزم همون هیچی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 14:54
هیچی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 22:30
امشب حال مرا تو نمی دانی از چشمم غم دل تو نمی خوانی تنها با گلها گوییم غمها را چه کسی داند که غم هستی که به دل دارم به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم؟ ممول
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 00:41
سلام بابا یه ست عطر از خواهری کادو گرفته به اسم پولو که از دبی تا ایران دوام نیورده و کلیش پخش شده تو چمدونی که لباسهایه من توش بوده و این عطر کسی نیست جز عزیزترین دارم دیوانه میشم همه جایه خونه بویه اون میده و من دارم جدی عقلم رو از دست میدم. اقایه دوست پسر خوبه و رابطه کماکان به همون سردی قبل پیش میره به قول دختر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 فروردینماه سال 1386 15:46
بریده
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 03:03
سلام وای فردا یا بهتر بگم امروز جمعه است روز بازگشت پاپا جون . یه خبر ناگهانی یه پسر عمه چهل و خورده ای سال داشتم که فوت کرده بنده خدا نمیدونم چرا اما اصلآ از شنیدن این خبر نه چندان ناراحت شدم نه شوکه چرا؟ اقا کار این دوست پسر ما کشیده شد به عمل و بیمارستان البته اگه راست گفته باشه اقایون بلابه نصبت بعضیهاتون البته که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 فروردینماه سال 1386 15:51
سلام هوا هم مثل من زده به سرش یه دیقه افتابیه یه دیقه انچنان میباره که انگار یه بلایی سرش اوردن. چترها رو خونه دایی اینا جا گذاشتم نمیتونم از خونه برم بیرون. وای دو روز دیگه مونده تا بیاد چقدر عصبیم. فردا صبح به یکی گفتم بیاد این به مثلآ خونه رو تمیز کنه ازش شپش بالا میره خودم هم حوصله ندارم. هیچ اتفاق جالبی هم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 01:34
به نظر من خداوند تمام هنرش رو تو دوست داشتنی ترین دختر دنیا با دختر خواهر من تمام کرده نه؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 17:21
سلام مثل همیشه نصیحت کننده خوبی هستم فقط واسه همه راه باز میکنم من نمیدونم رو پیشونیه من نوشته اسکول یا نوشته نگران نباشید به اندازه کافی برایه شما حرص خواهد خورد و شما را به بهترین وجه ممکنه برایه خوشبخت شدن راهنمایی میکند بدون اینکه خودش از خوشبختیه شما نصیبی داشته باشد.(البته من پیشونیم اینقدر بلند نیست که این همه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 فروردینماه سال 1386 00:17
سلام تا حالا شده اینقدر خسته باشید ولی خوابتون نبره؟ من تا حالا فقط شنیده بودم واسم پیش نیومده بود اما امشب واقعآ اینقدر خسته ام که خوابم نمیبره. بابا جمعه این هفته مییاد و کارها اونطوری که انتظار داشتم تو اصفهان پیش نرفت حالا ببینم این اقایه دوست پسر جدید که یه قولهایی داده چی کار میتونه بکنه فقط دعا کنید عزیزانم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 فروردینماه سال 1386 02:31
سلام با عرض شرمندگی از این دیر کرد ناخواسته عیدتون بعد از ۱۶ روز مبارک. من حالم خوبه فقط کمی نگران اینده هستم به عزیزترین هر از چند گاهی فکر میکنم و این وسط بیشتر احساس میکنم که چقدر خودم رو بیخودی باختم این وسط اگر کسی قرار باشه بمونه میمونه اونایی هم که رفتنی هستن میرن مهم اینه که جایه پاش تو قلبم مونده واسش از ته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 02:29
سلام من دیر به دیر مییام شماها هم که اصلآ بهم سر نمیزنید از دل برود هر انکه از وبلاگ برود؟ ۲۴ سالم تمام شد ۱۶ اسفند دیگه وارد نیمه دوم دهه دوم زندگیم شدم و هنوز خسته و درمونده هستم مثل سابق. دلم براش تنگ شده بد رقم ولی کاری ازم بر نمییاد. ممول
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 05:53
سلام ببین از زندگیم برو از فکرم برو از لحضه هایه تنهاییم برو. ببین نمیخوام بهت فکر کنم نمیخوام به مریم فکر کنم و به خشبختی هایی که داره و ارزوهایه منه اون خشبختی ها. بذار راحت باشم تو رو خدا . یکی به من بگه تو کجا بودی وسط این بدبختی بیچارگیی که من داشتم یه دفعه ظاهر شدی؟ یکی به من بگه وقتی من نمیتونم کاری بکنم که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 23:07
گوه به این زندگی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1385 23:04
تنها نه صدایه پا مییاد نه زنگ در نه تلفن صبر من تموم شده دیر نشده کاری بکن دل این کلون در میزنه اما بیصدا دلهره یه عالمه نفس یه اه بی هوا دم به دم یه حرفی باز مییاد می شینه تو گلوم همه جمع میشه واسه وقتی نشستی روبروم نمی شه رو تو حساب کرد مثل افتاب زمستون میری بی خبر نگفته میشی باز دوباره مهمون نمیشه حتی کمت کرد از تو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1385 21:07
سلام من حالم تا اونجایی که ممکنه خوبه عزیزترین بهم زنگ زد باور میکنید؟ البته فقط یه حال و احوال ساده بود و در مورد کار صحبت کردیم اما معلوم بود بهانست شاید هم نبود و من اینطوری فکر میکردم اما به هر حال هرچی بود فکر باحالیه. دوستت دارم با تمام وجود و هرجوری که راحت باشی همون رو میپذیرم واسه راحتیه تو من این وسط مهم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 بهمنماه سال 1385 02:11
چقدر خوابم مییاد اما میترسم بخوابم و به رسم همیشه خواب تو رو ببینم و صبح دلگیر از بیدار شدن و دور شدن از تو بداخلاق ه بداخلاق باشم. ممول
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1385 02:32
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1385 16:41
سلام مرسی به خدا نمیدونم چطوری بگم چقدر حرفاتون ارومم میکنه چقدر بهم امید میده چقدر باعث میشه که روبه جلو حرکت کنم. احساس میکنم از همه چیز خالی شدم مثل کامپیوتری که تازه ویندوز روش نصب کرده باشن خالی از هر نوع نرم افزار کاربردی هستم. باید پر بشم اما چطوری خودم هم نمیدونم. گریه ارومم میکنه اما باز دارم زیادی گریه میکنم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 بهمنماه سال 1385 15:37
خواب سبــز رازقی باش عاشق همیشگی باش خسته ام از تلخی شب تو طلوع زندگـــــی باش امروز از صبح دلم هواش رو کرده یادش تو این خونه راحتم نمیگذاره همه جا هست تو اتاق تو حمام تو اشپزخونه رو همه مبلها نشسته پشت میز باهام غذا میخوره روبه تلوزیون به فیلمهایه کمدی مزخرف mbc2 میخنده. میگردم میبینمش اما عین دود تو هواست نه بیشتر...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 03:00
سلام من خوبه خوبم حتی با اینکه فکر میکردم اون پست رو تو یه حالت جوگیر شدن نوشتم اما خوبم و باید اینجوری باشه. از همه ممنون به خدا شرمندتون هستم خیلی دوستتون دارم و میدونم که دوستهایه بسیار خوبی هستید واسم و میتونم رو راهنمائیهاتون حساب کنم راحت . یه برنامه ریزیه حسابی واسه زندگیم باید داشته باشم باید با هدفهایه کوتاه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 بهمنماه سال 1385 15:04
سلام جرقه زده شد من حالم کاملآ خوبه و به این نتیجه رسیدم که ........لق دنیا می خواهم الان زندگی کنم نه فقط زنده باشم. حالم خوبه نترسین نزده به سرم خل مشنگ هم نشدم فقط جرقه زده شد کلآ باید خودم بخواهم که از موود گریه زاری دربیام که الان میخواهم. من با قلبی ترسان و با اعتماد به نفسی بینظیر و با حالی خوش به زندگی سلام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 بهمنماه سال 1385 16:47
سقط صبح های زود از خواب بیدار میشدم و واسه اینکه فراموشت کنم به بدترین حالت ممکنه میدویدم بعد یه راست میرفتم باشگاه ورزشی و برای اینکه تو رو فراموش کنم به سخت ترین حالت ممکنه ورزش میکردم شاید این شکم صاحب مردم اب بشه که نمیشد مثل شکم زنهایی که 3 ماهه ابستن هستن همیشه ورقلنبیده و بالا امده بود من تو رو ابستن بودم اما...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 بهمنماه سال 1385 00:42
با همه حال بدیم و دپرسیم اینا رو که دیدم دل یه طوری شد. دختره عین ایدا ما میمونه. ممول