ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

زندگی نامه احمدی نژاد



از کودکی علاقه به علم و دانش داشت. در خانواده­ای فقیر، زاده شده بود.1

 



می­شد حدس زد که اعتقادات دینی محکمی دارد.1



مردی ناشناس که مشخصن به روحانیت زمان خودش، احترام خاصی می­گذاشت.1


جنگ شد با دوستانش به جنگ رفت. دوستانی که بعدها هر کدامشان زنده ماند، به قدرت رسید.1


یک روز ساده که مثل همیشه خواب بود، 1


کسی صدای­اش کرد و او با روی خوش، از خواب بیدار شد.1


صبحانه­اش را خورد،1


ورزش روزانه­اش را کرد


و کفش­های­اش را پوشید که به مسجد محل برود.1


سر نماز بود که کسی او را صدا زد.1


گفت : الان می­آیم و سریعن از مسجد بیرون آمد و کفش­های­اش را پوشید.1


با لبخند همیشه­گی پرسید: چه کسی ممکن است با آدمی مثل من کار داشته باشد؟


گفتند: مهم شده­ای و باید بروی و خودت را در رادیو تلویزیون به مردم معرفی کنی.1


گفت : هنوز زود است. ببین هنوز ساعت پنج صبح هم نیست!1


چون کسی او را نمی­شناخت، مجبور شد وقتی برسد، خودش را با صدای بلند معرفی کند.1


وقتی او را شناختند، او را بردند پیش آقای حیاتی. 1


و کمی که گذشت، توانست با ضرغامی هم دیدار کندو طبق معمول با شوخی و خنده او را سر ذوق بیاورد.1


قرار شده بود که رییس جمهور شود و مشت محکمی به دهان یاوه­گویان شرق و غرب و مخصوصن اصلاح طلبان بزند.1


او در دو مرحله مشت­های­اش را گره کرد.1


برای اولین بار که جلوی دوربین و میکروفون خبرنگاران قرار گرفت، کمی گیج شده بود.1


و حرکات ضد فرهنگی می­کرد و علامت گروه متالیکا را به مردم نشان می­داد! 1


مردم از این ساده­گی او لذت می­بردند و به چشم آدمی ساده دل نگاه می­کردند.1


که گاهی ابراز احساسات شدیدی می­کند.1


و گاهی از در هجوم ابراز احساسات مردم، کارش به جاهای باریک می­کشد!1


از خدا کمک خواست و


شناسنامه­اش را برداشت و به پای صندوق رای رفت تا به خودش رای بدهد.1


مسیر از اول مشخص بود.1


فقط کافی بود او دوباره کفش­های­اش را به پا کند


و لباس رزم بپوشد


و از قوی­ترین مردان جهان کمک بگیرد


تا به حلقه­ی قدرت، وارد شود.1


تا بتواند به پشتوانه­ی قدرت نظامی،1


و محبوبیتی که در بین نیروی مسلح داشت،1


و کمک «هوگو»ی خوبش،1


راه امامش را ادامه دهد.1


البته در این راه، دعای معلم کلاس اولش هم، بسیار کارساز بود. 1


توانایی­های خودش نیز به کمکش آمدند


تا با نیرویی الهی و غیبی، در هاله­ای از نور فرو برود.1


و در هنگام عبادت، کفش­های­ کذایی را به پا کرد


تا به سمت قدرت، حرکت کند


و شیوخ کوچک منطقه را در تسلط قدرت بگیرد .1
او
چهره­های دوست داشتنی فراوانی دارد.
1

گاهی رفتگر شهرداری ست،1


گاهی یک بلوچ


گاهی یک لرستانی غیور


گاهی یک تاجیک شش آتشه


گاهی یک روستایی شاد


گاهی یک عرب تمام عیار


و گاهی نمی داند که دیگر کیست؟


اما همیشه کفش­های آهنینش را به پا دارد


و با اتکا به خدا در هرجایی


ولو در خانه­ی خدا


برای رسیدن به حق مسلم مردمش، دل­سوزی می­کند.1

او از خودش چنین سیاست­مداری را به تصویر کشیده است:1


خدا عاقبت به خیرش کند
 
بر گرفته از وبلاگ پژواک.
ممول

سلام

زنده ام.

چشمه مرسی که سر زدی و قبل از اینکه واسه عزیزترینت کامنت بذاری واسه من گذاشتی.

این روزا کوچکترین چیزها هم از خود بی خودم میکنه و اشکم رو در مییاره مثلآ گریه واسه بچه گربه ای که شاد دنبال مامانش رو دیوار حیاط میدوه.

ممول

سلام

مامان تو این هفته داره میره دبی و من میمونم و بابا با یه عالمه مشکل یه روح خراب و یه جسم داغون.

شبگرد من کمک نمی خوام من عزیزترینم رو میخوام. همین اگه میتونی کمک کنی یا علی.

ممول

سلام

دربه در شدم اواره دشت و بیابون کوفته و خسته از فشار شدید عصبی. به قول ایدا یکی بیاد منو نجات بده.

ممول

man delam vasat tang shode
be darak
man dostet daram
be darak
man delam mikhad bebinamet
be darak
man narahatam az ine ke harfy nadary baham bezani
be darak
man asabiyam az in ke faghat dar morede kar baham harf mizanim
be darak be jash bishtar harf mizani
man negaranetam
joone delet nist to be fardahaye dor fekr mikoni
salam
salame gorg bi tama nist.
deghat kardy ina harfaye mane ona harfaye to man kojam to kojaii?
 to be jaye man fekr kon tasmim begir tahlil kon khodet ro ghane kon bad biya dava kon bezan bokosh tahdid kon.
begoo miri begoo nemikhaii begoo delet misoze begoo halet beham mikhore begoo adam nisty begoo inghad bozorg nisti begoo porrooii begoo hasodi  begoo eshghet az bikasi bod begoo halla kass dar shodi begoo kam ovordi begoo nemidoni baham chikar koni begoo taklifam ro roshan kardi begoo.
ama nagoo dostam nadary
 
اینو کلی وقت پیش واسش نوشتم ولی جرئت فرستادنش رو نداشتم هنوز هم ندارم. این یه نمونه از طرز صحبت کردن هایه ماست تویه یه برهه زمانیه خیلی بد. همون موقع که مریم دختر خالش که عشق دوران جاهلیتش بود تازه نامزد کرده بود وایی چه روزایی بر من گذشت دنیام شده بود اخرت یزید خدا واسه هیچ بنی بشری نخواد.
خدایا کمکم کن.
ممول
پ.ن: راستی از فحش ها معذرت میخواهم. عزیزترینه دیگه زبونش تلخه.

سلام

ادی رو باز میکنم و اف می بینم از ایدیت وای چشمام یه لحظه نمی بینه بعر میبینم نوشته سلام ...نم (اسم داداش عزیزترین) خوبی؟ خبری ازت نیست. دلم میریزه پائین بازم چیزی نمیبینم منتها ایندفعه از اشک غم کاش خودت یه چیزی نوشته بودی حتی اگه فحش بود.

ممول

وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شوم
ای دو چشمت ، جاده های بی عبور
بی نگاهت لحظه ها یم ، سوت و کور
حسّ بودن ،در دو چشمت مانده است
چشم من ،این را ز چشمت، خوانده است
بعد تو تنها امیدم ، خستگی ست
حالت چشم تو و ،دلبستگی ست
ای غز لهایم به پایت ، ریخته
با غم و درد دلم ،آمیخته
در دو چشمم ،میل زیبا یی مکن
جان من ، قصد فریبا یی مکن
سالها ،دور از نگاهم زیستی
هرچه می گردم ،تو در من نیستی
مانده ام تنها ،غریب و بی پناه
انتظار عابری دارم ،ز راه
شاهد تنهایی خود نیستم
یک نفر از من بپرسد ،کیستم ؟

سلام

بشنو صدایم را وقتی که از کرانه های ناپیدا صدایت می کنم و نامت را می خوانم

بشنو صدایم را وقتی که در تنهایی مبهم پس کوچه های زندگی فریاد می زنم

بشنو صدایم را تا شاید پاسخی باشد بر زمزمه های تنهایی قلبم

بشنو صدایم را و مرا دریاب که در ثانیه های پرابهام زندگی دچار تردیدم

ممول

سلام

مامان ها روزتون مبارک.

مامانیه خودم روم سیاه مثل همیشه . دوستت دارم از ته قلبم.

مامان عزیزترین روزت مبارک. خانم اقایه عزیزترین روزت مبارک.

ممول بیچاره شاید سال دیگه عزیزترین بهت بگه روزت مبارک امید داشته باش اگه نه که امیدوارم هیچکس دیگه هم بهت نگه.

ممول

سلام

با چه شادیه مریض گونه ای بهش گفتم هنوز عزیزترینم رو دوست دارم. با چه حالت سادیسمیه شدیدی ناراحتی رو تو چشمهاش دیدم و با چه اعصابه متشنجی وقتی گفت میدونه که نمی تونم دوستش داشته باشم فقط چند وقت تحملش کنم شاید بتونم کمی فقط کمی بپذیرمش ولش کردم و رفتم.

من یه بیمار روانیه احمق کثافتم که امشب حاضر شدم اشک یه ادم خوب رو تا مرز بیرون ریختن از چشمهاش تماشا کنم و بهش بگم عزیزترین هنوز تو قلب من هست و هنوز نمی تونم جایی واسه کسه دیگه ایی باز کنم. من یه دیوانه زنجیریم که حالم خوب بود وقتی عذاب کشیدنش رو میدیدم. من یه سادیسمیه بی شعورم که دلم میخواست خفه ش کنم وقتی گفت تمام این مدت دوستم داشته و عذاب میکشیده از اینکه می دیده من اینقدر از هم پاشیدم و چقدر دلش می خواد من هم بتونم یه ذره دوستش داشته باشم دلم میخواست بزنم تو گوشش وقتی گفت میدونه نمیتونم به اندازه عزیزترین دوستش داشته باشم و فقط میخواد یه همراه باشه واسم شاید بتونم یه زمانی دوستش داشته باشم.

چرا یه ادم می تونه اینقدر خوب باشه؟ چرا این ادم خوب اینقدر دیر پیدا میشه دقیقآ وقتی که هیچ جایی واسش نداری؟ من نمی دونم واقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــعآ نمی دونم.

دلم یه عرق خوریه حسابی میخواد بی سر خر که بشه تا اونجایی که میشه عر زد.

ممول

پ.ن: چشمام شده قد دو تا عدس قرمز صدام در نمی یاد از بس گریه کردم عصر تا حالا. فکر نکنید خودم هم خیلی حال کردم نه بعدش عین سگ پشیمون شدم که اینقدر عذابش دادم میشد بهتر از این این مسئله رو حل کرد نه با این همه عذاب واسه اون اما واقعآ اون لحظه از ناراحتیش خوشحال بودم و لذت میبردم. امیدوارم بتونه یه زمانی ببخشدم.