ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

اون اغوش پر از محبت به روم بسته شده.

امشب دوست دختر جدید تو بغلش میخوابه، امشب همه چیزهایی که یه موقعی مال من بود نصیب اون میشه، امشب شب عذاداریه عشق منه، امشب کاش زود زود صبح بشه خیلی زودتر از اونی که اونا انتظارش رو دارن دقیقآ مثل شبایی که من باهاش بودم و هنوز چشم بهم نگذاشته سحر میشد و روز خداحافظی نزدیک و نزدیکتر.

خدایا من از خودت می خوامش.

یا علی(ع) بهم عزیزترین رو عیدی بده تو رو فاطمه زهرا(س) قسم و به عشق پاکتون.

عید غدیر مبارک گرچه هیچکس به من هیچی نگفت.

ممول

ماجرا بدتر از اونیه که فکر میکردم.

ممول

به هر کی میشناختم رو زدم اما هنوز هیچ خبری نیست واسم دعا کنید بتونم عزیزترین رو برگردونم.

ممول

هیچش واسه گفتن نیست مگر این که دارم زیر فشار عصبی له میشم.

دوستت دارم باباییه خودم.

ممول

از تو چه پنهان!

مانا!

کدام جاده بلاتکلیفی ام را

در خود حل میکند

وقتی دستانت

نوازشگر تنهای بی سری است

که هیچگاه سایه سری را

بر شانه های خود احساس نکرده اند؟

من در بی کسی های خودم

کسانی را دیدم

که جشن تولدشان را بدون شمع گرفتند

هنوز هم در رویاهایم

چراغهایی را میبینم

که نبودنت را می گریند

کدام فصل

مرا از این همه مصیبت

نجات خواهد داد

وقتی هیچ پرنده ای

اسمانم را تجربه نکرده باشد

نه من، تحمل برکه را داشتم

نه تو، دوری را

می خواستم نسیم را احساس کنم

که بادهای هرزه گرد

وزیدن گرفت

میخواستم نامت را فریاد کنم

ولی هیچ پرنده ای

اوازش را روی درخت

جا نگذاشته بود

از تو چه پنهان!

دلم برای غزلهایت تنگ شده

اگر نباشی

چه فرق دارد

افتاب، بر پشت بام خانه مان مینشیند یا نه

وقتی ادم برفی ها هم

دوریت را تا سال دیگر

تحمل نخواهند کرد.

یونس نوروزی

مامان اپاندیسش رو عمل کرد. خواهر برزگه امد ایران که نزدیکش باشه عروسیه پسر عمع چهارشنبس و من تنها چیزی که حس میکنم اینه که دیگه نمی تونم بدون تو زندگی کنم همین.

ممول

کسی سراغم نمییاد؟

هفته های خوب

هفته های بد

نگاه میکنم میبینم

شمار بدها از خوبها بیشتر است

پس تصمیم میگیرم سال خوبی

نداشته باشم

از این به بعد میگویم

هفته های بد

هفته های بد از بدتر.

ممول

سلام

عقد پسر عمه است و من اصلآ حوصله ندارم.

اگه دل تاب بیاره منم به اون روز میرسم

روی ابرا می شینم به اسمونها میرسم

تو میخوایی تا میتونی

دل منو خون بکنی

با رغیبام بشینی

منو تو دیوونه کنی

اما هر روز خوشی

تنگ غروبی هم داره

شبایه سرد و سیاه

صبح سپیدی هم داره.

اگه اون روز برسه منم برات ناز میکنم

با غم و غصه و دردم تو رو دم ساز میکنم.

مییاد اون روزی که من نامه هات و پاره کنم

مییاد اون روزی که من غم دلم و چاره کنم.

 

 

سلام

و من اندیشه کنان غرق این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما

سیب نداشت

خدا خوشگل آفریده بودمون بد نمیشد. حالا عزیزترین پیشم بود.

ممول مخفف اسمی نیست.

ممول که خیلی گیج شده

پ.ن: اینم شعر کاملش واسه شما.

تو به من خندیدی

و نمی دانستی

من به چه دلهره

از باغچه همسایه

سیب را دزدیدم.

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دیت تو دید

غضب الوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو

افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست خش خش

گام تو تکرار کنان

میدهد ازارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما

سیب نداشت.