سلام
عقد پسر عمه است و من اصلآ حوصله ندارم.
اگه دل تاب بیاره منم به اون روز میرسم
روی ابرا می شینم به اسمونها میرسم
تو میخوایی تا میتونی
دل منو خون بکنی
با رغیبام بشینی
منو تو دیوونه کنی
اما هر روز خوشی
تنگ غروبی هم داره
شبایه سرد و سیاه
صبح سپیدی هم داره.
اگه اون روز برسه منم برات ناز میکنم
با غم و غصه و دردم تو رو دم ساز میکنم.
مییاد اون روزی که من نامه هات و پاره کنم
مییاد اون روزی که من غم دلم و چاره کنم.
وای ی ی ی ی ی ۱۵۰۰ بار ممنون به خاطر شعر سیب که پایین نوشتیش!!! می دونی چند وقته دارم فکر می کنم اول این شعر چی بود!؟!؟!؟!؟!؟؟!
اخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی اگه میدونستم زوردتر مینوشتمش عزیز. خلاصه قابلی نداره.
راستی خوش امدی.
سپاس از محبتی که به وبلاگ ما داشتی. من هم مثل تو امیدوارم روزی بیاد که ناچار نشیم گاه و بیگاه غمنامه بنویسیم برای هم
سلام
چرا اینجوری ...
نبینم غمتو ممول
باز هم به من سر بزن
باشی...