ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

سلام

من حالم تا اونجایی که ممکنه خوبه عزیزترین بهم زنگ زد باور میکنید؟ البته فقط یه حال و احوال ساده بود و در مورد کار صحبت کردیم اما معلوم بود بهانست شاید هم نبود و من اینطوری فکر میکردم اما به هر حال هرچی بود فکر باحالیه.

دوستت دارم با تمام وجود و هرجوری که راحت باشی همون رو میپذیرم واسه راحتیه تو من این وسط مهم نیستم(احساس نمیکنید هرچی رشته بودم پنبه شد باز؟)

ممول

چقدر خوابم مییاد اما میترسم بخوابم و به رسم همیشه خواب تو رو ببینم و صبح دلگیر از بیدار شدن و دور شدن از تو بداخلاق ه بداخلاق باشم.

ممول

سلام

مرسی به خدا نمیدونم چطوری بگم چقدر حرفاتون ارومم میکنه چقدر بهم امید میده چقدر باعث میشه که روبه جلو حرکت کنم.

احساس میکنم از همه چیز خالی شدم مثل کامپیوتری که تازه ویندوز روش نصب کرده باشن خالی از هر نوع نرم افزار کاربردی هستم. باید پر بشم اما چطوری خودم هم نمیدونم.

گریه ارومم میکنه اما باز دارم زیادی گریه میکنم دلم پژمرده شدید دلم واسه خودم میسوزه الان باید با مامان بابام برم مسافرت برم سر بزنم به کوچولوهایه خواهرم که دیگه چندان هم کوچولو نیستن اما نمیشه.

کسی هست بذاره تا میتونم رو سینش گریه کنم اینقدر زیاد که اشکام تمام بشه و پیراهنش خیس؟ نه نیست میدونم نیست هیچوقت نبوده.

این روزها حالم یه ذره بدتره داریم به ولنتاین نزدیک میشیم گرچه هیچ ولنتاینی پیش هم نبودیم اما همون اس ام اس ها هم واسم بس بود امسال تنهایه تنهام. ولنتاینتون مبارک شاید تا اون موقع نیومدم.

کمی با من مهربانتر باشید

من هنوز سیاه پوش عشق از دست رفته ام هستم.

ممول

خواب سبــز رازقی باش

عاشق همیشگی باش

خسته ام از تلخی شب

تو طلوع زندگـــــی باش

امروز از صبح دلم هواش رو کرده یادش تو این خونه راحتم نمیگذاره همه جا هست تو اتاق تو حمام تو اشپزخونه رو همه مبلها نشسته پشت میز باهام غذا میخوره روبه تلوزیون به فیلمهایه کمدی مزخرف mbc2 میخنده. میگردم میبینمش اما عین دود تو هواست نه بیشتر فقط میشه حسش کرد نمیشه تو دست گرفتش نمیشه لمسش کرد.

خواستم زیر پیراهنش رو بندازم بیرون نتونستم نتونستم.

نمیخواهم عذاب بکشه و از همه مهمتر نمیخواهم خودم خورد بشم اما میدونم که یه همچین حالتهایی رو هر از چندگاهی باید پذیرا باشم جنگیدن باهاشون هم بدتر فاصله هاشون رو کمتر میکنه.

عادت میکنم میدونم، عادت میکنم. یعنی راستش رو بخواهید راه دیگه ای نیست.

لرزش دستام بهم میفهمونه هنوز ضعیفم خیلی زیاد حتی تو ایم مواقع سیگار رو هم به سختی دستام تحمل میکنه اما مثل یه تلقین مسخره وقتی سیگار میکشم تو همون چند دقیقه به هیچی فکر نمیکنم ارومم میکنه. یادمه یه موقعی چقدر بدم مییومد از این جمله که سیگار ارومم میکنه واسه همین میکشم اما الان خودم از همین جمله استفاده میکنم. قدر عوض شدم بچه ها؟!!!! خیلی زیاد هیچی تقریبآ از اون معیارهایه قبلی واسم نمونده هیچی تعجب میکنم که یه کارهایی رو چقدر بد میدونستم ولی حالا نه واسم مهم نیست که بهشون عمل کنم.

ممول

سلام

من خوبه خوبم حتی با اینکه فکر میکردم اون پست رو تو یه حالت جوگیر شدن نوشتم اما خوبم و باید اینجوری باشه. از همه ممنون به خدا شرمندتون هستم خیلی دوستتون دارم و میدونم که دوستهایه بسیار خوبی هستید واسم و میتونم رو راهنمائیهاتون حساب کنم راحت .

یه برنامه ریزیه حسابی واسه زندگیم باید داشته باشم باید با هدفهایه کوتاه مدت شروع کنم یا یه هدف بزرگ رو به چندتا هدف کوچیک تقسیم کنم و بهشون شدیدآ عمل کنم و دنبالشون رو بگیرم تا بتونم هرچه سریعتر این عقب موندگی از زندگیم رو جبران کنم.

بعضی وقتا فکر میکنم چه زود از فکرش امدم بیرون این یه جور بی وفاییه ولی بعدش میبینم من فقط فکرش رو ساکت کردم هر از چندگاهی بد دپرس میشم مخصوصآ وقتایی که میرم یه جایی که باهم اونجا بودیم اما به خودم نهیب میزنم ادم باش باید زندگی کنی اونم اینجوری راحت تره مگه دوستش نداری پس هرچی اون دوست داره هم باید دوست داشته باشی مثلآ مریم رو اما تو این یه قلم هنوز باخودم کنار نیومدم بگذریم.

مییام مینویسم از زندگیه جدید اما نه خیلی منظم خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوب؟

دوستتون دارم

ممول ارامترین کوچولویه دنیا

سلام

جرقه زده شد من حالم کاملآ خوبه و به این نتیجه رسیدم که ........لق دنیا می خواهم الان زندگی کنم نه فقط زنده باشم. حالم خوبه نترسین نزده به سرم خل مشنگ هم نشدم فقط جرقه زده شد کلآ باید خودم بخواهم که از موود گریه زاری دربیام که الان میخواهم.

من با قلبی ترسان و با اعتماد به نفسی بینظیر و با حالی خوش به زندگی سلام میکنم.

تو هم خوش باش میبخشمت چون ادم بزرگی هستم(حالا یکی بیاد جلو منو بگیره زیادی دیگه نوشابه باز میکنم واسه خودم).

بای ممول

سقط

صبح های زود از خواب بیدار میشدم و واسه اینکه فراموشت کنم به بدترین حالت ممکنه میدویدم بعد یه راست میرفتم باشگاه ورزشی و برای اینکه تو رو فراموش کنم به سخت ترین حالت ممکنه ورزش میکردم شاید این شکم صاحب مردم اب بشه که نمیشد مثل شکم زنهایی که 3 ماهه ابستن هستن همیشه ورقلنبیده و بالا امده بود من تو رو ابستن بودم اما هرکاری میکردم تو سقط نمیشدی حتی با تمام زعفرونهایه دنیا که دم کردم و خوردم حتی با تمام تخم شویدهایی که با اشک زیاد قورت دادم هم سقط نشدی.

واسه فراموش کردنت رفتم سرکار و سخت کوش ترین کارمند سال شناخته شدم اما تو فراموش نشدی. همچنان صبح های زود میدویدم و تو رو فراموش میکردم اما داخل حمام و زیر اون دوش اب سرد که برای فراموش کردن تو تجویز شده بود بازهم یاد تمام مهربونیهات می افتادم و اشکهای شورم با اب صاف و سردی که روی سرم میریخت قاطی می شد تا راه اب هم نفهمه که هنوز که هنوزه به یادتم.

وقتی هیچ چیز افاقه نکرد رفتم پیش یه قابله و واسش از تو گقتم و از جنین 2 ساله ای که از تو توی شکمم ول می خوره و وقتی باهاش حرف میزنم جوابم رو با لگدهاش میده ازش خواستم سقطش کنه و اون ادرس یه روانشناس رو بهم داد با سابقه 100 ساله ای در سقط کردن جنین هایی که سالهایه سال تو بدن زنهایی مثل من مونده بودن و با سمجی تمام سعی میکردن که سقط نشن.

یه روز بعد از کار سخت هر روزه تصمیم گرفتم یه فکری واسه این جنین بیچاره بکنم تصمیم گرفتم بزایمش و خودم و اون رو راحت کنم . رفتم سراغ روانشناس و همون لحظه ورود بهم گفت تو سخت زایی باید درد بکشی می تونی؟ گفتم 2 ساله دارم میکشم هر روز صبح وقتی بیدار میشم سعی میکنم زور بزنم و بزایمش اما... کمی نگاهم کرد و گفت این درد زایش هر روزه بیشتر وادارش میکنه که بهت بچسبه رهاش کن چرا نمیگذاری زندگی کنه و من براش گفتم از تمام روزهایی که با درد شروع شد و با درد تمام شد و گفتم که من از اول زندگی از درد می ترسیدم و دارم درد میکشم از اول زندگیم و اون با نگاهی به من فهموند که این بچه زاییدن نداره و من هیچوقت نمیتونم این جنین 2 ساله ای رو که ابستن هستم از تنم بیرون کنم.

ممول

 

با همه حال بدیم و دپرسیم اینا رو که دیدم دل یه طوری شد. دختره عین ایدا ما میمونه.

ممول

 بی تو طوفانزده دشت جنونم،صید افتاده به خونم

     تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم

     بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

     بی من از شهر سفر کردی و رفتی

                                      قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

                                     تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم

                                     تو ندیدی...........

                                     نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

     در خانه چو بستم ،دگر از پای نشستم

     گوئیا زلزله آمد ، گوئیا خانه فرو ریخت سر من

     بی تو من در همه شهر غریبم

     بی تو ،کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

     بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

                                 تو همه شعر و سرودی، تو همه بود و نبودی

                                چه گریزی زبر من،که زکویت نگریزم

                                گر بمیرم زغم دل ، با تو هرگز نستیزم
فعلآ خیلی داغونم خیلی

ممول