-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1384 11:27
سلام من الان اصفهانم در حال کسب علم (بخوره تو سرم البته) همه چیز معمولیه و بدتر از اونی که فکر میکردم. مامان اینا واسه عید دارن میرن دبی و من اینجا تنهام(وای ما چقدر پولداریم منتهی پول نداریم بدیم دخترمون تو شهر غریب خونه بگیره باحاله نه) عزیزترین عزیز دنیا هم حالش خوبه. دیروز هم ۲۴ سالم پر شد رفتم تو ۲۵ مبارکم باشه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1384 21:19
فردا دارم میرم واسه ثبت نام واسم دعا کنید. مریم جان اون همیشه عزیزترین من میمونه حتی اگه هزارتا شیوا جون داشته باشه واسه من همیشه عزیزترین عزیز دنیا باقی می مونه باقی میمونه قول میدم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 12:14
الهی همون دبی هرچی اتفاق خوبه واست بیفته که دیگه عزیزترین من از سرت بیفته. الهی همونجا عاشق بشی اینقدر عاشق که عزیزترین من به چشمت نیاد الهی از دبی دیگه برنگردی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1384 00:10
با شیوا جونش جلو چشم خودم حرف میزنه من چقدر بدبختم اخه؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 00:42
بشکن زورکی نخند عزیزم میدونم امدی بازی نمی خوام این اخرین بازیه زندگیم ببازی خودتو راحت کن و فکر که جبران گذشت اس از منم میگذره اما به دلت چاله نسازی امدی بشکنی بشکن از من ساده چی مونده قبل تو هر کی بوده تموم تار و پود سوزونده تو هم از یکی دیگه سوختی میخوای تلافی باشه بیا این تو دل و باقی احساسی که مونده دل ما اونقده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 22:47
وای باورم نمیشه هزار بار صفحه سازمان سنجش رو باز کردم و هی اسمم رو چک کردم خودم هستم؟ نه شاید اشتباه شده؟ وای خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا جون مرسی. اول کلی هی به خودم روحیه دادم که اگه اسمم نبود خیلی شک نشم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 22:33
من دانشگاه قبول شدم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 بهمنماه سال 1384 00:35
این وروجک کشته ما رو شب تا یه دهن گریه نکنه نمی خوابه خاله ممول هم که حتمآ باید دم دست باشه یه شبایی مثل امشب که دارم از خواب خفه میشم دلم میخواهد خودم رو از یه بلندی بندازم پائین. بله این ایدا خانوم دختر خواهر بنده است. عزیزترین خوبه و سلام میرسونه این وبلاگ بدون اجازه اون داره پیش میره بفهمه کشتتم. راستی زهرا مرسی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 23:19
دنبال تو یه عمری بود تو اسمون میگشتم یکی نبود بهم بگه که نابجا میگشتم راهی شدم دوون دوون به شهر تو رسیدم تو کوچه هاش پرسه زنون به هرجا سر کشیدم حالا که من دربدر شهر تو ام کو به کو قصه تنهایی من رو میدونی مو به مو محض خدا پشت سر من همه جا بد نگو بد نگو نگو نگو نگو من عزیزترین رو با همه وجود دوست دارم. دیروزتون چطور...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1384 00:48
اگه همینجوری کامنتهام خالی بمونه دیگه نمی یام عصبی شدم. چرا دوستم ندارین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 00:12
اب پاکی ریخته شد رو دستم. من لایق زندگی با عزیزترین نیستم. خودش میگه. به نظرتون درسته؟ من فقط به خاطر ظاهرم که چندان خوب نیست لایق زندگی باهاش نیستم نیستم دیگه. دیشب رفته نذری داده دختر خاله مبارک خوشگلشون هم باهاش بوده دخترتون نمیخواهد شوهر کنه؟ پسرتون نمی خواهد زن بگیره؟ دختر خاله خوشگل قد بلند خوش هیکل همه چیز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1384 01:19
خبری نیست همچنان دعام کنید لطفآ ممول
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 01:22
این بیخبری این بلاتکلیفی دیگه یواش یواش داره از راه اعتدال خارجم میکنه. نمی دونم این وری هستم یا اون وری تو رو خدا جون جدتون واسم دعا کنید دانشگاه قبول بشم دارم هلاک میشم واسه یه زندگیه سخت دانشجویی. البته به پول دانشگاه فکر میکنم به پول خونه و بعد میزنه به سرم خل خلکتر از الان میشم. وای اینقدر دلم می خواهد الان به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 01:24
عاشورا تاسوئا رو تسلیت میگم. چرا دیگه کسی بهم سر نمی زنه؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 23:53
چشم نکنم خودم رو حالم(یا بهتر بگم حالمون)خوبه. ممول پ.ن بی ربط: نمیدونم که تو رو نفرین کنم یا این دلم؟ نمیدونم که تو حل مشکلی یا مشکلم؟ فرزین خیلی از وقتا بهم خیلی شدید حال میده بی شعله خواستن من اجاق سردم اگه عاشقی درده من عاشق دردم ای عشق نهان سوز از خود به درم کن ای شعله سرکش از بد بدترم کن در خویش نظر کردم دل خواب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1384 22:23
سلام دوستت دارم از ته ته ته ته تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه قلبم بابایی جونم. ممول
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 02:17
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 بهمنماه سال 1384 02:37
من عیدیم رو گرفتم نه اون چیزی رو که گفتم امام اینم خیلی خوب بود خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی. یا علی دوستت دارم. گرچه ۱۰۰۰۰ تا صلوات نذر حضرت ابالفضل کردم. واسم دعا کنید ممول
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1384 22:38
اون اغوش پر از محبت به روم بسته شده. امشب دوست دختر جدید تو بغلش میخوابه، امشب همه چیزهایی که یه موقعی مال من بود نصیب اون میشه، امشب شب عذاداریه عشق منه، امشب کاش زود زود صبح بشه خیلی زودتر از اونی که اونا انتظارش رو دارن دقیقآ مثل شبایی که من باهاش بودم و هنوز چشم بهم نگذاشته سحر میشد و روز خداحافظی نزدیک و نزدیکتر....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 دیماه سال 1384 01:54
ماجرا بدتر از اونیه که فکر میکردم. ممول
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 00:25
به هر کی میشناختم رو زدم اما هنوز هیچ خبری نیست واسم دعا کنید بتونم عزیزترین رو برگردونم. ممول
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 دیماه سال 1384 21:33
هیچش واسه گفتن نیست مگر این که دارم زیر فشار عصبی له میشم. دوستت دارم باباییه خودم. ممول
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 14:30
از تو چه پنهان! مانا! کدام جاده بلاتکلیفی ام را در خود حل میکند وقتی دستانت نوازشگر تنهای بی سری است که هیچگاه سایه سری را بر شانه های خود احساس نکرده اند؟ من در بی کسی های خودم کسانی را دیدم که جشن تولدشان را بدون شمع گرفتند هنوز هم در رویاهایم چراغهایی را میبینم که نبودنت را می گریند کدام فصل مرا از این همه مصیبت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 20:56
مامان اپاندیسش رو عمل کرد. خواهر برزگه امد ایران که نزدیکش باشه عروسیه پسر عمع چهارشنبس و من تنها چیزی که حس میکنم اینه که دیگه نمی تونم بدون تو زندگی کنم همین. ممول
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 دیماه سال 1384 01:52
کسی سراغم نمییاد؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 03:15
هفته های خوب هفته های بد نگاه میکنم میبینم شمار بدها از خوبها بیشتر است پس تصمیم میگیرم سال خوبی نداشته باشم از این به بعد میگویم هفته های بد هفته های بد از بدتر. ممول
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 دیماه سال 1384 14:09
سلام عقد پسر عمه است و من اصلآ حوصله ندارم. اگه دل تاب بیاره منم به اون روز میرسم روی ابرا می شینم به اسمونها میرسم تو میخوایی تا میتونی دل منو خون بکنی با رغیبام بشینی منو تو دیوونه کنی اما هر روز خوشی تنگ غروبی هم داره شبایه سرد و سیاه صبح سپیدی هم داره. اگه اون روز برسه منم برات ناز میکنم با غم و غصه و دردم تو رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 21:32
سلام و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت خدا خوشگل آفریده بودمون بد نمیشد. حالا عزیزترین پیشم بود. ممول مخفف اسمی نیست. ممول که خیلی گیج شده پ.ن: اینم شعر کاملش واسه شما. تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم. باغبان از پی من تند دوید سیب را دیت تو دید غضب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 21:27
سلام و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت خدا خوشگل آفریده بودمون بد نمیشد. حالا عزیزترین پیشم بود. ممول مخفف اسمی نیست. ممول که خیلی گیج شده
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 دیماه سال 1384 22:05
سلام اعصابم خیلی خرابه. دیگه سر کار نمیرم نشستم تو خونه که تا اونجایی که میشه به حالم خودم و عشق از دست رفتم گریه کنم با دل راحت و سرحوصله. هنوز باورم نمیشه که این اتفاق افتاده گرچه دیر و زود داشت اما سوخت و سوز نداشت اما باز هم انتظارش رو نداشتم. از دست که میدیم میفهمیم که چی داشتیم اون موقع قدر میدونیم. تو همین چند...