ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

سلام

مامان از مکه اومد ابجی هم از دیار کفرستون اما من خوشحال نیستم.

خیلی بد شدم یه روز قبل از امدن مامان و ابجی قدر خر(بلابه نصبت خر البته(و شما)) گریه کردم که من دلم نمیخواد هیچکس برگرده من میخوام تنها باشم و تو خیابون عین این دیوونه ها های های گریه کردم و اشک ریختم و عین سگ پریدم به مردم و کلی هم دعوا راه انداختم.

هر وقت پیش هم هستیم وقتی میخواد بره یا من میخوام برم از دفعه قبل سختتر میشه. وای حالم از این دنیا بهم میخوره اه بلـــــــــــــــــغ این دیگه چه جورشه نمیدونم. احساس کردم اونم دلش واسم تنگ شده اخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بچم.

دلم هواشو کرد برم که دیکه کیبورد رو نمیبینم بسکه اشک تو چشمام جمع شده.

من خلم نه؟

ممول

پ.ن: این مال همون روزهاست که سایت مشکل داشت

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد