ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

 بی تو طوفانزده دشت جنونم،صید افتاده به خونم

     تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم

     بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

     بی من از شهر سفر کردی و رفتی

                                      قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

                                     تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم

                                     تو ندیدی...........

                                     نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

     در خانه چو بستم ،دگر از پای نشستم

     گوئیا زلزله آمد ، گوئیا خانه فرو ریخت سر من

     بی تو من در همه شهر غریبم

     بی تو ،کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

     بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

                                 تو همه شعر و سرودی، تو همه بود و نبودی

                                چه گریزی زبر من،که زکویت نگریزم

                                گر بمیرم زغم دل ، با تو هرگز نستیزم
فعلآ خیلی داغونم خیلی

ممول

من حسودم و خودخواه و دوست دارم که مال من باشد حتی اگر...
دوست داشتن چیزی که او دوست میدارد فنایه من است
بگذار راحت بگویم نمیتوانم
و حس هایم عیجیب این چند روزه باعث عذابم میشوند
و فکر میکنم به او که دیگر به من فکر نمیکند
به سخره نمی گیرم مریم را
و میدانم دوست نداشتن عزیزترین من کاری بس دشوار است
عزیزترین من هیچگاه نفهمید گریه هایه مداوم شبانه من را
و نفهمید عزیزترین شدن برای او مسئولیت هم دارد
و فقط به من مربوط نیست
وقتی امد که پر از تنهایی بودم
وقتی رفت که دیگر منی وجود نداشت
که پر باشد یا خالی
کودکانه است و خودخواهانه میدانم
ولی ارزو میکنم
که ان روز نباشم
که خوشبختیش را با کسه دیگری تقسیم کند
که سهم من از روزگارش فقط نگرانی بود و غصه اینده اش
نمیگویم خوشبخت نباشد
میگویم
من مرده باشم.
ممول

به سویه تو به شوق رویه تو به طرف کویه تو سپیده دم اییم مگر تو را جویم

بگو کجایی

نشان تو گه از زمین گاهی ز اسمان جویم ببین چه بی پروا ره تو می پویم

بگو کجایی

کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم

به غیر نامت کی نام دگر ببرم

اگر تو را جویم حدیث دل گویم

بگو کجایی

به دست تو دادم دل پریشانم

دگر چه خواهی

فتاده ام از پا بگو که از جانم

دگر چه خواهی

یک دم از خیال من نمیروی ای غزال من دگر چه پرسی ز حال من

تا هستم من اسیر کویه توام به ارزویه تو ام

اگر تو را جویم حدیث دل گویم

بگو کجایی

به دست تو دادم دل پریشانم

دگر چه خواهی

فتاده ام از پا بگو که از جانم

دگر چه خواهی

ممول

پ.ن:

وای این اهنگ من رو تا کجاها که نمی بره اگر تو را جویم. دلم خیلی خونه بچه ها خیلی.

سلام

من حرفی واسه گفتن ندارم فقط دعام کنید.

ممول

سلام

مریم ۳ ماه پیش واسه عزیزترین من خودکشی کرده از اون مدل خودکشیها که ۴ تا دونه قرص میخورن که خدایی نکرده بلایی سرشون بیاد و من دیشب دقیقآ همین دیشب داشتم تعریف میکردم از لیوانی که شکستم و باهاش رگ خودم رو انچنان زدم که خودم وحشت کردم از این همه بی رحمی خودم داشتم جاهاش رو روی دستم نشان میدادم من دارم دیوونه میشم تو رو خدا تو این روزای عزیز واسم دعا کنید.

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند وقت است که هر شب به تو میاندیشم

به تو اری به تو یعنی به همان منظر دور

به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور

به همان سایه همان وهم همان تصویری

که سراغش ز غزلهای خودم میگری

به همان ذل زدن از فاصله دور به هم

یعنی ان شیوه فهماندن منظور به هم

به تبسم به تکلم به دلارایی تو

به خموشی به تماشا به شکیباییه تو

رعشه ای چند شب است افت جانم شده است

اول نام کسی ورد زبانم شده است

در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است

یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش

میشود یک شبه پی برد به دلدادگیش

ای خواب گرانسنگ سبک بار شده

بر سر روح من افتاده و اوار شده

در من انگار کسی در پی انکار من است

یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است

یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیش

می شود پل از احساس خدا تا دل خویش

شبحی چند شبی افت جانم شده است

اول نام کسی ورد زبانم شده است

ای بی رنگ تر از ایینه یک لحظه بایست

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست

پس چرا رنگ تو ایینه و اینقدر یکی است؟

حتم دارم که تویی ان شبح ایینه پوش

عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش

اری ان سایه که شب افت جانم شده بود

ان الفبا که همه ورد زبانم شده بود

اینک از پشت دل ایینه پیدا شده است

و تماشا که این خیل تماشا شده است

عشق من ان شبح شاد شبانگاه تویی

ان الفبایی دبستانی دلخواه تویی.

عزیزم تو همون شبحه شبانه منی تو همونی هستی که من هر شب تا صبح تو خوابم باهاتم مریم بمیر از حسودی من عزیزترینم رو تو یه جایی که هیچ راهی واسه تو نیست دارم. یه جایی که تو هیچوقت نمی تونی بیایی بهش عزیزترینم هر شب تا صبح با منه مریم ازت متنفرم خیلی زیاد خیلی زیاد.

و اما تو عشق من نمیتونم بدون تو یه لحظه باشم نمیتونم حتی اگه خودم هم راضی باشم که از زندگیم بری(روز مرگم باشه اون روز).دلم برات تنگ شده این همه نزدیک و اینقدر دور؟ خدایا یعنی ممکنه؟

تو رو خدا یادتون نره یه بدبختی به اسم ممول هست که به دعاهاتون خیلی محتاجه. واسم دعا کنید.

ممول

پ.ن:

اینو بخونید باور میکنید این رو عزیزترین نوشته تو قسمت کامنت وبلاگ قبلیه من؟

 salam bebakhshid ke latin minevisam man mehrzad royahaye in dokhtarakam albate ta ghable avale shahrivar ke oomad bazam hamdigaro bebinim mibinid ke esmi az man borde nashode zendegi hamine age ye hafte eshghet narahat bashe ya bahat sare har chizi ghahr bashe faramoosh mishe tabe tond atashesh zood mikhabe be doostane digam nasihat bad az 5 mah in avalin bare ke man nazaram ro midam bi ensafi ham nemikonam honare in dokhtar ke aziztarine zendegime ta alan ine ke kheili doosam dare ama tamame karhaiy ke midoone man azash badam miad anjam mide chera?

سلام

یه روزی فکر میکردم عزیزترینم مییاد تو خونه ای که من چشم به راهشم. یه روزی فکر میکردم عزیزترین واسه بچه ای که داریم ذوق میکنه و چیز میز میخره. یه روزی فکر میکردم من منتظرش میمونم تا خسته از سر کار برگرده دم در ببوسمش کیفش رو بگیرم و بگم گلم خسته نباشی روز خوبی داشتی؟فکر میکردم وقتایی که بارونی باشه سر دوست داشتنیش رو پام میذارم و میگم حرفی بزن گلم من کم تحملم.

اما حالا چی؟ من کجام اون کجاست؟ من چی شدم؟ چی ازم بافی مونده جز ی جسم که فقط حرکت میکنه و زنده هم نیست حتی خدایا به بزرگی این شبایه عزیز به من برشگردون دارم داغون میشم جدی میگم کم اوردم.

ممول

پ.ن:

الهی فربون اون چشمایه ابیت برم دلم شده واست یه ذره همه زندگیه من. کاش من بمیرم اما ازت دور نباشم. کاش من بمیرم اما تو عزیزترین کسه دیگه نباشی. مریم الهی کاخ ارزوهات رو سر خودت تنها خراب بشه.

لطفآ واسه دعاهایه بالا به الهی امین بگید وقتی میخونید

سلام

بچه ها دعا کنید خسته ام خیلی خسته. میدونم دلش منو نمی خواهد دلش از سنگ شده دیگه حتی بهم اجازه نمیده عزیزم خطابش کنم خیس شدم از بس این روزها باریدم.

پیش نگین هستم اگه اینجا نبودم تا حالا دیوونه شده بودم البته قشنگتر از این بگم دیوونه تر از اینی که هستم. تنهام تنهایه تنها.

خدا هم دیگه از دستم حوصله اش سر رفته.

ممول

سلام

بخونید برای من نوشته شده یا بهتر بگم برای من اپ شده.

ممول

پ.ن:

فقط همین رو بگم درگیر کارهای خونه گرفتن و این حرفها هستم و شدیدآ محتاج دعا. خواهش میکنم واسم دعا کنید بعدآ همه چیز رو کامل توضیح میدم گرچه شرح مصیبت دیگه گفتن نداره اما خوب.

 این و مریم نوشته واقعآ میتونید تصور کنید دلی اینقدر شیشه ای تو این دنیا هست که غباری روش نمیشینه؟

 رو در و دیوار این شهر ... همش از تو یادگاره ... توی این کوچه تاریک ... من و تنها نمی گذاره ... یاد حرفهای قشنگت ... که تو قلبم لونه می کرد ... یاد دلتنگی چشمات ... که من رو بهونه میکرد ... می زنه آتش به جونم ... پس کجایی مهربونم ... آخه من ترانه هام و ... واسه کی پس بخونم ... دل من هوات و کرده ... آخ کجایی نازنینم ... کاش که بودی و می دیدی ... بی تو من تنها ترینم ... توی این بازی که ساختی ... من همه هستیم و باختم ... زیر پات گذاشتی آخر ... عشقی که من از تو ساختم ... اگر تو دوستم نداشتی ... از دلم خبر نداشتی ... دلت از سنگ شده انگار ... که من و تنها گذاشتی ... می شینم منتظر اینجا ... تا تو برگردی دوباره ... تا بشینی پای حرفهام ... بریم تا ماه و ستاره ... می دونم می آیی یک روزی ... یک روزی که خیلی دیره ... یک روزی دل شکستم ... سر این کوچه می میره ...

 از طرف یک دوست ...

می دونم دلت گرفته ... من برات سنگ صبورم ... چی شده تنها نشستی ... مثل تو از همه دورم ... واسه من زندگی سرده ... نکنه تو هم غریبی ... کاش می شد اشکات و پاک کرد ... بمیرم تو هم بریدی ... چه تبسم قشنگی ... وقتی به غمها بخندی ... آخه ارزشی نداره ... دل به این دنیا ببندی ... نازنین دنیا همینه ... اون که خوب بود ، بدترینه ... نکنه تنهات گذاشته ... آخر عشق ها همینه ... آخر عشق ها همینه ...

سلام

دیروز پر بود از خبرهایه بد اول سروش و اخر شب هم ساسان.

ساسان اولین دوست پسری بود که داشتم ۱۵ سال هم از من بزرگتر بود خیلی دوستم داشت اما متاسفانه بازیهایه زندگی بعضی وقتا خیلی جدی همه رو به بازی میگیرن و ما از هم جدا شدیم. دیشب از دوستش شهرام یه میل داشتم که متاسفانه هفته پیش شنبه فوت کرده و من شدیدآ عصبی و ترسیدم.

گیج گیجم کارهای احمقانه میکنم امشب ساعت ۱۱ شروع کردم به یه ارایش دیوانه وار شدید و غلیظ احساس میکردم میتونم اینجوری خودم رو از اسیبها دور کنم نگذارم واسه ادمهایی که دوستشون دارم اتفاقی بیفته میتونم فرار کنم هنوز این ارایش رو صورتمه و من از خودم از صورتم از این چشمهام که به محض دلخوریم همه چیز توشون معلوم میشه از این لبهام که از بس عصبیم زخم شدن از این دستام که هیچکاری ازشون بر نمییاد و از تک تک سلولهایه بدنم متنفرم متنفر.

ممول

پ.ن:

راستی عیدتون مبارک.

یا علی به همون عظمتت به همون بزرگیت به همون مهری که به زهرا داری عزیزترین رو برگردون بهم.

سلام

خوب نیستم اصلآ اصلآ اصلآ خودم رو گول میزنم و در انتظار جمعه ها له له میزنم که بتونم چند دقیقه صداش رو بشنوم من دارم احساس میکنم که دارم هلاک میشم بدون اون اما نمی تونم حرفی بزنم هی میگم مهم نیست اما خودم خوب میدونم مهمه خیلی هم مهمه.

سروش جان عزیزم انشاالله اونجا زندگی بهتری داشته باشی زود بود الان ما رو تنها بذاری تو به پریسا قول داده بودی که تنهاش نگذاری چرا اخه؟ پریسا خوب نیست سایه بهم ریختس و من کاملآ بهت زده. سروش دوست پسر پریسا بود که دیشب متاسفانه تو راه با دوستش مهدی تصادف کرد و هر دو از بین رفتن وای پریسا دیروز رفت قشم و امروز با این خبر ما رو از خواب بیدار کرد زجه میزد میگفت بهم قول داده بود تنهام نمیگذاره و من اصلا نمیدونستم چی بگم فقط شوکه شده بودم و نگران. اگه واسه عزیزترین کوچکترین اتفاقی بیفته من خودم رو میکشم وای خدا خودت نگهدارش باش خواهش میکنم وای فکرش هم مریضم میکنه دلم میخواست همون موقع بهش زنگ میزدم و التماس میکردم که مواظب خودش باشه بهش بگم دنیا به همین الکییه تو رو خدا مواظب خودت باش.

خدایا کمکم کن خدایا به پریسا صبر بده خدایا عزیزترین رو از هر بلایی دور نگهدار خواهش میکنم.

تو رو خدا واسم دعا کنید خواهش میکنم.

ممول