وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شوم
ای دو چشمت ، جاده های بی عبور
بی نگاهت لحظه ها یم ، سوت و کور
حسّ بودن ،در دو چشمت مانده است
چشم من ،این را ز چشمت، خوانده است
بعد تو تنها امیدم ، خستگی ست
حالت چشم تو و ،دلبستگی ست
ای غز لهایم به پایت ، ریخته
با غم و درد دلم ،آمیخته
در دو چشمم ،میل زیبا یی مکن
جان من ، قصد فریبا یی مکن
سالها ،دور از نگاهم زیستی
هرچه می گردم ،تو در من نیستی
مانده ام تنها ،غریب و بی پناه
انتظار عابری دارم ،ز راه
شاهد تنهایی خود نیستم
یک نفر از من بپرسد ،کیستم ؟