خواب سبــز رازقی باش

عاشق همیشگی باش

خسته ام از تلخی شب

تو طلوع زندگـــــی باش

امروز از صبح دلم هواش رو کرده یادش تو این خونه راحتم نمیگذاره همه جا هست تو اتاق تو حمام تو اشپزخونه رو همه مبلها نشسته پشت میز باهام غذا میخوره روبه تلوزیون به فیلمهایه کمدی مزخرف mbc2 میخنده. میگردم میبینمش اما عین دود تو هواست نه بیشتر فقط میشه حسش کرد نمیشه تو دست گرفتش نمیشه لمسش کرد.

خواستم زیر پیراهنش رو بندازم بیرون نتونستم نتونستم.

نمیخواهم عذاب بکشه و از همه مهمتر نمیخواهم خودم خورد بشم اما میدونم که یه همچین حالتهایی رو هر از چندگاهی باید پذیرا باشم جنگیدن باهاشون هم بدتر فاصله هاشون رو کمتر میکنه.

عادت میکنم میدونم، عادت میکنم. یعنی راستش رو بخواهید راه دیگه ای نیست.

لرزش دستام بهم میفهمونه هنوز ضعیفم خیلی زیاد حتی تو ایم مواقع سیگار رو هم به سختی دستام تحمل میکنه اما مثل یه تلقین مسخره وقتی سیگار میکشم تو همون چند دقیقه به هیچی فکر نمیکنم ارومم میکنه. یادمه یه موقعی چقدر بدم مییومد از این جمله که سیگار ارومم میکنه واسه همین میکشم اما الان خودم از همین جمله استفاده میکنم. قدر عوض شدم بچه ها؟!!!! خیلی زیاد هیچی تقریبآ از اون معیارهایه قبلی واسم نمونده هیچی تعجب میکنم که یه کارهایی رو چقدر بد میدونستم ولی حالا نه واسم مهم نیست که بهشون عمل کنم.

ممول