سلام

مرسی از اینکه مییاد و نصیحتم میکنید با اینکه اصلآ نصیحت پذیر نبودم الان بدم نمی یاد یکی بهم بگه باید کجا برم چون مغزم به عبارت درست درست دیگه کار نمیکنه.

(امروز به یه نتیجه ارام بخش رسیدم اونم اینه که من که حکمت خدا رو نمیدونم شاید اینطوری شده که از من دور بشه و قدرم رو بدونه(احمقانست نه؟ من دارم عین سگ خودم رو گول میزنم) اون وقته که میفهمه همه مثل من دوستش ندارن(شاید مدل دوست داشتن مریم رو بیشتر از مدل ممول دوست داشته باشه؟)و اون وقته که دوستم خواهد داشت(ارواح عمه ات این همه خودت رو کشتی هر کاری از دستت بر میامد انجام دادی نه نه و بابا و ابجی و فک و فامیل و دوست و رفیق و گذاشتی کنار واست تره هم خرد نکرد حالا بره...برگرده... قدرتو بدونه دوستت هم داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! زهی خیال باطل)) این شده فکر من تو این چند روزه یه ور ذهنم میخواهد ارومم کنه و اون ورش دست از سرم بر نمیداره با بدبینیهاش. دارم وسط این دو ور ذهنم جر میخورم این از اینور میکشه اون از اونور منم که عین همیشه توسری خور و بدبخت منتظرم یکی بگه فلان چیز خوبه عین سگ بو میکشم و میوفتم دنبالش(نمیدونم حس میکنید چقدر از دست خودم عصبانیم؟چرا؟دلم میخواهد یه دل سیر خودم رو بزنم اینقدر که تمام تنم کبود بشه البته میمونه تا چند روز دیگه الان هنوز تو شک این اتفاق هستم نمیدونم چه بلایی سرم امده)

نه از خاکم نه از بادم

نه دربندم نه ازادم

نه ان لیلاترین مجنون

نه شیرینم نه فرهادم

فقط مثل تو غمگینم(اما تو غمگین نیستی عزیز دلم تو عاشق شدی و خوشحالی)

فقط مثل تو دلتنگم(تو دلتنگ من نیستی عزیز دلم تو دلتنگ مریمی که شب تا صبح واسش گریه میکنی چون گوشیش رو جواب نداد)

اگر ابی تر از ابم

اگر همزاد مهتابم

بدون تو چه بیرنگم

بدون تو چه بیتابم.

ممول