ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

سلام

به عنوان یه کارگر باکلاس با ناخن هایه لاک زده و کلی اهن و تلپ امروز به شغل شریف بادام چینی مشغول شدم کلی حال داد خوش گذشت بعد مدتها.

با پریسا و ایدا و مامان و بابا یه پری رفتیم باغ پری اینا. اینقدر من دری وری گفتم و خندوندمشون که دیگه اخرش بهم رسمآ گفتن خفه شم وگرنه پرتم میکنن تو چاه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چون دلشون درد گرفته بود.

یه کمی هم شیطونی کردیم باز از عرقهایه نازنین اقا محمد خوردیم و به روح باباش صلوات فرستادیم که اینقدر عرقهاش با حاله.

الان تو یه بی خبری و گیجی و قاطی پاطیه خاصی هستم. خره یادتم ها حواسم هست توپ توپم اما حواسم به تو هست.

خودمونیم این معین هم عجب صدایی داره ها حال میده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد رقم.

ممول

پ.ن: ببخشید این روزا انگار جدی کنترل کردن خودم یه کم سخت شده نمیدونم این همه مستی بد نیست؟ فقط میدونم وقتی از دنیا دیگه هیچی نمیفهمم جز اینکه چقدر تو رو دوست دارم و اصلآ به رفتنت فکر نمیکنم خیلی راحتم.

نظرات 8 + ارسال نظر
علی جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ب.ظ http://takotanhazirebaroon.blogsky.com

سلام...
ممول...
هیچی...
کاش میشناختمت و باهات حرف میزدم...
خوش باش و سلامت...

سلام
علی
من دیگه خودم هم خودم رو نمیشناسم دیگه چه برسه به کسه دیگه.
ادم جالبی هم نیستم زود دورو بریهام رو خسته میکنم از بس گریه زاری میکنم بنابراین خدا رو شکر کن که من و نمیشناسی.

حسین جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:18 ب.ظ http://silentsong.blogsky.com

سلام.
خسته نباشی.
آپ خیلی خوبی بود. ممنون.
من توی وبلاگم یه کاره جدید کردم... به دیدنش می ارزه.
حتما بیا .
خوشحال می شم.
فعلا.

المیرا شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ق.ظ http://www.tanhaeei.blogfa.com

من اولمممممممممممممممم

المیرا شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:16 ق.ظ

سلام
ای کاش منم می تونستم مثل تو ، تو عالم مستی حداقل چند ساعتی بی خیال دنیا باشم اما افسوس

المیرا شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 ق.ظ

من هیچ وقت تو آرشیو وبلاگا سرک نمی کشیدم اما نمیدونم چرا مشتاق شدم که برای شما رو بخونم و ای کاش که نخونده بودم. فقط بهمن ۸۵ رو خوندم اما حس و حال اون زمانت آتیشم زد. چرا؟ واقعاْ چرا؟؟؟ چرا این دنیا پره از این دلتنگی ها؟؟؟ چرا اکثر وب نویسا دلتنگن و دلتنگی های تو داغونم نکرد. شاید من هیچ وقت مثل تو تا این حد دلتنگ کسی نشده باشم اما به قدری زیبا نوشته بودی که تمام حس و حالت رو درک کردم و همراه اشکای شبانت نمیدونم به حال خودم یا برای غصه های تو غصه خوردم. نمی دونم تا کی می خوای با خودت جدل کنی؟ می دونم فراموش کردنی نیست؟ البته باید همه رو دقیق بخونم بعد بیام نظر بدم. اما تا همین جا هم یه چیزی دستگیرم شده. به هر حال بهت پیشنهاد می کنم سعی کنی دوباره شروع کنی. تو اطرافت نگاه کن. مطمئنم خیلی ها هم برای تو اشک می ریزن. خیلی ها که اگه تو لب تر کنی حاضرن جونشون رو به پات بریزن. قصد نصیحت و وصیت ندارم چون خودم از این که یکی بیاد نصیحتم کنه بدم می یاد اما می خوام بهت بگم که آزار دادن خودت درست نیست. با یاد کسی زندگی کردن که برای تو نیست فقط باعث آزار خودت می شه. ببین گلم اون الان زندگی خودش رو با مریم خودش داره پس چرا تو سعی نمی کنی عشقت رو به پای یکی دیگه بریزی؟ فکر کنم الان می خوای کلم رو بکنی!!! اما به عنوان حرف آخر اینکه خودت رو آزار نده
امیدوارم لحظه هات پر بشه از شادی.

سلام المیرا جان
نه عزیزم واسه چی کلت رو بکنم اما کنار امدن با خودم خیلی سخته هنوز زمان میخوام.
یه پیشنهاد نخون ارشیو رو چیز جالبی توش نیست اینایی که میبینی مینویسم از بی کسیه شدیدمه.
نصیحت بکنی یا نکنی گلم وقتی تاثیر نداشته باشه فرقی میکنه؟
به قول پریسا من خودم نمی خواهم از این حال بیام بیرون .
من این حالی رو که دارم رو واسه دشمنم هم نمی خوام چه برسه واسه دوستام انشاالله که هیچوقت نفهمی چی میکشم من.
مرسی که سر زدی.
ممول

زهرا یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:41 ق.ظ

سلام
بسه ممول اخه چقدر دیگه می خوای لی لی به لالاش بزاری ها ؟
اعصابمو خرد کردی این دیگه کیه ؟
ببخشید اگه خیلی بی معرفتم .

نارون یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:14 ب.ظ http://narvan26.blogfa.com

سلام امید وارم حالتون بهتر و بهتر از همیشه باشه

ساسوشا چهارشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 ب.ظ

اومدم بگم نوش...کامنت های بالا رو خوندم..موندم..نمیدونم چی بگم!‌خدا کنه اون آهنگه نیاد برات!‌همین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد