سلام
زمستان دلش به رقصاندن دانه های برف خوش است.
تابستان به هو کردن و در انتظار ایستادنشان.
و بهار........................
چه بازیه بی پایانی ست.
به راستی تا چند؟ تا چند ادامه خواهد داشت این پشت سر هم امدن و رفتن ها؟
من که ارزو میکنم بهار سال دیگه رو نبینم یا حتی بهتر بگم تابستان امسال رو نبینم خستم و دل شکسته دیگه نمی خوام زنده باشم همین.
بچه بودیم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مردایه قوی..............بزرگ شدیم دخترا عاشق مردایه قوی شدن و پسرا عاشق عروسک.( چون عروسک نبودم رفتی؟ اما تو که قوی ترین مرد عالم بودی واسه من واسه همینه که نمیتونم فراموشت کنم)
ممول
پ.ن: متنهایی رو که بلد مینویسم از خودم نیستن.
کجا بی معرفت؟ :(
اگه عروسکم بودی میخواست بره میرفت.
سلام
تبادل لینک؟
این قصه تا همیشه ادامه داره
هرگاه بی تو ماندن سخت آزارم می دهد رویای بودن تورا در سر می پرورانم....
امید وارم دریای وجودت همواره در جنب و جوش باشه....چون رفتن ها و نرفتن هاست که آدم رو به یه موجود افسانه ای تبدیل میکنه.
مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد
اگر پهنان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
منجم طالع بخت مرا از برج بیرون کن
که من بد طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد
http://www.harajestan.com/fashistz/index.php