ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

ممول،تنهاترین کوچولویه دنیا

یه وبلاگ کاملآ شخصی در مورد روزهای یه دختر معمولی

سلام

مرسی از اینکه مییاد و نصیحتم میکنید با اینکه اصلآ نصیحت پذیر نبودم الان بدم نمی یاد یکی بهم بگه باید کجا برم چون مغزم به عبارت درست درست دیگه کار نمیکنه.

(امروز به یه نتیجه ارام بخش رسیدم اونم اینه که من که حکمت خدا رو نمیدونم شاید اینطوری شده که از من دور بشه و قدرم رو بدونه(احمقانست نه؟ من دارم عین سگ خودم رو گول میزنم) اون وقته که میفهمه همه مثل من دوستش ندارن(شاید مدل دوست داشتن مریم رو بیشتر از مدل ممول دوست داشته باشه؟)و اون وقته که دوستم خواهد داشت(ارواح عمه ات این همه خودت رو کشتی هر کاری از دستت بر میامد انجام دادی نه نه و بابا و ابجی و فک و فامیل و دوست و رفیق و گذاشتی کنار واست تره هم خرد نکرد حالا بره...برگرده... قدرتو بدونه دوستت هم داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! زهی خیال باطل)) این شده فکر من تو این چند روزه یه ور ذهنم میخواهد ارومم کنه و اون ورش دست از سرم بر نمیداره با بدبینیهاش. دارم وسط این دو ور ذهنم جر میخورم این از اینور میکشه اون از اونور منم که عین همیشه توسری خور و بدبخت منتظرم یکی بگه فلان چیز خوبه عین سگ بو میکشم و میوفتم دنبالش(نمیدونم حس میکنید چقدر از دست خودم عصبانیم؟چرا؟دلم میخواهد یه دل سیر خودم رو بزنم اینقدر که تمام تنم کبود بشه البته میمونه تا چند روز دیگه الان هنوز تو شک این اتفاق هستم نمیدونم چه بلایی سرم امده)

نه از خاکم نه از بادم

نه دربندم نه ازادم

نه ان لیلاترین مجنون

نه شیرینم نه فرهادم

فقط مثل تو غمگینم(اما تو غمگین نیستی عزیز دلم تو عاشق شدی و خوشحالی)

فقط مثل تو دلتنگم(تو دلتنگ من نیستی عزیز دلم تو دلتنگ مریمی که شب تا صبح واسش گریه میکنی چون گوشیش رو جواب نداد)

اگر ابی تر از ابم

اگر همزاد مهتابم

بدون تو چه بیرنگم

بدون تو چه بیتابم.

ممول

نظرات 8 + ارسال نظر
شبگرد دلشکسته شنبه 9 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:53 ق.ظ

اون دفه جوابمو ندادی می خواستم دیگه چیزی ننویسم ولی چون می گی (الان بدم نمی یاد یکی بهم بگه باید کجا برم ) یه بار دیگه می گم حاضرم تجربیاتمو در اختیارت بذارم و راهنماییت کنم که به زندگی برگردی ولی به شرط اینکه خودت بخواهی. اگه خودت نخوای من کاسه داغتر از آش نمی تونم بشم. به هر حال خود دانی.

ناراحت نشو من که اولش تشکر کردم از همه که مییان اینجا تجربیاتت رو هم پذیرا هستم اما الان نه چون نمیدونم واقعآ میخواهم از فکرش بیام بیرون یا نه بیشتر دلم نمیخواهد الان البته نمیدونم شما که تجربت بیشتره حتمآ بهتر هم میدونی. خوشحال میشم اما... نمیدونم میبینی خودم هم نمیدونم چی میخواهم

تورج یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 03:10 ق.ظ

به وبلاگت و شخصیتت علاقه مند شدم
باید بگم که ارزش انسان به داشته هایش نیست به چیزیست که ارزوی بدست اوردنش را دارد
سعی کن که بزرگ باشی<<البته نه از لحاظ جسمی بلکه روحت بزرگ باشه >>
و در آخر هم امیدوارم زودتر این قضایا برات حل بشه

ستاره یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 04:41 ق.ظ http://setareh-banoo.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟
من وبلاگمو تغییر دادم
اپ کردم وقت کردی بیا
شاد باشی

ساتین یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:21 ب.ظ

ممول عزیز به این زودیها خلاص نخواهی شد مدتی کار داره بهش مثل یک عمل جراحی نگاه کن نترس نمی میری بشین و با متانت و صلابت دردتو تحمل کن. موفق باشی

شبگرد دلشکسته یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:52 ب.ظ

مرسی که جواب دادی. حالا حرفمو گوش کن که ضرر نمی کنی:
زندگیتو متوقف به این نکن که اون برگرده. درستو بخون ورزش کن به تفریحات مورد علاقت بپرداز کلاس زبان یا هر کلاس دیگه ای که دوست داری برو . اینطوری اگه اون برنگشت چیزی از دست نداده ای.
از اون گذشته کلاه خودت رو قاضی کن: اگه تو یه دختر شاد و فعال و موفق باشی احتمال برگشتن اون بیشتره یا اگه غمگین و گوشه گیر و افسرده باشی؟
یه چیز دیگه : به هیچ وجه از خودت ضعف نشون نده و التماس نکن که نتیجه اش صد در صد برعکسه.
ایشالله موفق باشی

پسر رویایی شما دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.navabm.blogfa.com

سلام
ممول جون
نصیحت پذیر باش

مهیار - ع سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:08 ق.ظ

سلام٬
وقت نشد که بیام پیشتون.
ببخشید!
خوندمشون٬حالم گرفته شد ٬ ایشالله همون:جز جیگر بگیره!
نمی دونم در حق چنین آدمی چی باید گفت؟
فقط می دونم از زندگی هیچ نفهمید.
دردا !ز زهر خود ٬ درسی ده به این نادان که :نان به دندان باید داد٬ نه به نمکدان.
تو ولی می دونی که نیازی به کسی نداری ٬ من حتم دارم
قله ها در دستان تو حقیرترینن.بنازم به هیبتت ! که اون در حد
و قواره هاش نبوده تا این عظمت رو درک کنه.
بحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم!
ملتفطی که؟
بزار تو عوالمش بچره اگه اینقدیه!

نه به

میم سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1385 ساعت 06:11 ق.ظ

ممل کینگ کنگ یادت هست
من یه وبلاگ دیگه مینویسم در اصل
اگه بگم یه وبلاگی که ۱۸۰ درجه با اون فرق میکنه
... اونوقت نظرت چی هست
تونستی نظرتو خیلی راحت همینجا برام بنویس ، منتها شرمنده
ازم نخواه اون وبلاگ اصلی رو بهت معرفی کنم

سلام
دقیقآ متوجه نشدم که منظورت چیه اما اگه دلت نخواهد من او وبلاگ رو بخونم خوب من به نظرت احترام میگذارم. هر جور تو راحتی من هم همونجوری راحتم.
مواظب خودت باش وبلاگت هم مبارک
ممول

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد